کتاب هرگز ترکم مکن

اثر کازوئو ایشی گورو از انتشارات افق - مترجم: مهدی غبرایی-داستان فانتزی

این اثر ایشی گورو، رمان تکان‌دهنده‌ای است آکنده از احساس شکنندگی انسان معاصر، خاطرات به یادماندنی شخصیت‌هایی که رفته‌رفته به حقیقت دوران کودکی به ظاهر شاد و نیز آینده خود پی می‌برند. آنها پس از سالها درمی‌یابند که چرا موسسه «هیلشم» آنان را از کودکی پناه داده است. این کتاب درباره «کلونها» یا همان انسانهای آزمایشگاهی است و از زاویه دید شخصیتی به نام کتی اچ نقل می‌شود. «هرگز ترکم مکن» نیز مثل بیشتر کتابهای ایشی‌ گورو نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرده است. ایشی‌گورو نامزد جایزه بوکر در این اثر خود که آن را در سال 2005 نوشته است داستان عشق، از دست‌رفتگی و حقایق زندگی را روایت می‌کند. این رمان در فهرست های مختلف منتقدان جزو برترین کتاب های چند سال اخیر قرار گرفته است و حتی در فهرست سایت آمازون در بین ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند در رتبه اول قرار دارد. رمان را کتی اچ ۳۱ ساله پرستار روایت می کند، داستان از دوران کودکی و تحصیل او در مدرسه هیلشم آغاز می شود و کم کم با روت و تومی آشنا می شویم.داستان به آرامی و سادگی پیش می رود، این آرامش حتی ممکن است خواننده را خسته کند اما ضربه مهلک آنجایی وارد می شود که متوجه می شویم کتی و دوستانش انسان هایی واقعی نیستند و در واقع برای هدفی خاص شبیه سازی شده اند! این کلون ها قرار است بعد از پرورش اعضای بدن خود را بی هیچ پرسشی اهدا کنند. در ابتدا انگار کتی اچ راوی و تصویرگر یک مدرسه عادی است، اما این مدرسه یا بهتر بگوییم مرکز، نکات عجیبی دارد که به تدریج خواننده متوجه آنان می شود. دانش آموزان اسامی خاص دارند و هیچ یک از نام خانوادگی استفاده نمی کنند، معلمان بیشتر شبیه خواهران کلیسا رفتار می کنند و مقررات خاصی در هیلشم برقرار است. آدم های هیلشم، افرادی عادی هستند، دوستانی دارند، عواطف انسانی را به خوبی درک می کنند و مثل انسان ها زندگی می کنند. همین نکته است که «هرگز ترکم مکن» را مبدل به کتابی هولناک کرده است. هولناک نه به معنای ترس و خوف بلکه یک هراس انسانی و دردآور.


خرید کتاب هرگز ترکم مکن
جستجوی کتاب هرگز ترکم مکن در گودریدز

معرفی کتاب هرگز ترکم مکن از نگاه کاربران
ناامیدی این چیزی است که پس از خواندن این کتاب احساس کردم. نوع ناامیدی که شما را خجالت می کند، باعث می شود که می خواهید چیزها را بشکنید و یا حداقل برای اجرا بروید تا بتوانید درون شما نفس ببندید. این وحشی است، اما هرگز من اجازه نمی دهم حدود سه دوستان که قصد دارند همه چیز را از دست بدهند - بدنشان، رویاها، زندگی و مردمشان را دوست دارند. و چیزی که آنها می توانند انجام دهند برای جلوگیری از سرنوشت. من از آنچه که این کتاب به من داد، نفرت دارم. من از نویسندگی برای ایجاد یک ظاهر امید متنفرم، فقط برای آنکه بعدا آن را کامل بشکنم. و بدان معنی است که من از این کتاب برای تمام دلایل درست متنفر هستم. \"من در مورد این رودخانه در جایی فکر میکنم که آب واقعا سریع حرکت میکند. و این دو نفر در آب، سعی می کنند بر روی یکدیگر قرار بگیرند، تا آنجا که می توانند نگه داشته شوند، اما در نهایت فقط آنقدر زیاد است. جریان بسیار قوی است آنها باید بروند و از هم جدا شوند. چطوری با ماست؟ کت، شرم آور است، زیرا ما همه زندگی هایمان را دوست داشتیم. اما در نهایت، ما نمی توانیم همیشه برای همیشه باقی بمانیم. »

مشاهده لینک اصلی
عذرخواهی می کنم، خواندن یک کتاب که برای دومین بار شما را دوست دارد، یک چیز ترسناک است. من خواندن هرگز اجازه ندهم که من برای اولین بار 2 و نیم سال پیش بروید، و من آن را دوست داشتم. من در تعطیلات در عرض 24 ساعت خواندن آن را داشتم و آن را از این سفر که من داشتم، از من به دهه 1990 انگلستان، و به زندگی این کودکان رشد و یادگیری واقعیت خشن جهان خود را از من دور. اما همچنین به من یادآوری زیبایی دوستی، ماهیت پیچیده روابط، اهمیت هنر و مهمتر از همه، قدرت کلمات در یک صفحه نوشته شده برای تحریک احساسات مرا یاد داد. حالا، بار دوم این کتاب را می خوانم، اعتراف می کنم که برخی از تکنیک های نوشتن وجود دارد که من را رها کردند، و من نمی دانستم یا حداقل برای من اولین بار مرا ناراحت نکرد. من همچنین بعضی از شخصیت های درخشان را دیدم. روت به نظر می رسد یک شخص وحشتناک است، و با این حال این خواندن، 2 و نیم سال بعد، باعث شد تا من خیلی با او همدردی کنم. تامی و آمپول رابطه Kaths من به همان اندازه که من به یاد داشته باشید حرکت می کند. اما چیزی که در مورد این کتاب برای من تغییر نکرده است این است که چقدر آن را دوست دارم. من عاشق خلاقیت در پشت آن هستم. من عاشق توانایی Ishiguros برای دادن به دور بسیار با به اشتراک گذاری بسیار کم است. من عاشق تن این کتاب است، یکی را من ادامه خواهم توصیف به عنوان کوه در می رم از طریق یک آلبوم عکس قدیمی، محو شده است. آن را خشن و مبهم، اما در عین حال منفعل به آن است که من عاشق. Ishiguro از قسمت های تاریک جهان خجالت نمی کشد. اما او قادر به در نظر گرفتن این موضوعات از یک دیدگاه است که نسبتا قابل قبول و بینش را ارائه می دهد که برای بازسازی سخت است. این یک داستان ساده از منظر یک زن ساده است و هنوز به پیچیدگی های موجود در انسان مربوط می شود. کتابی که دوباره و دوباره به آن بازگردانده می شود و یکی پس از اتمام آن، من را به فکر می اندازد. 5/5 ستاره

مشاهده لینک اصلی
هنوز هم یکی از موارد مورد علاقه من تمام وقت است

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را در سالن TBR خودم داشتم و متوجه نشدم که اساسا داستان علمی تخیلی است. شخصیت اصلی یک زن در اوایل دهه ی 30 میلادی است که به عنوان یک کودک در یک مدرسه خصوصی در انگلستان زندگی می کند. بچه ها در مدرسه در یک محیط جداگانه اما تقریبا idyllic رشد کرد؛ پدر و مادرشان نمی دانستند اما به نوعی آنها را \"خاص\" دانستند. پس از اتمام مدرسه، آنها در گروه های کوچک در خانه ها زندگی می کردند و قبل از رفتن به سرزمین خودشان. داستان در اواخر سال 1990 تنظیم شده است. از اولین صفحه ما چیزی یاد می گیریم که فقط از زبان درست نیست. ما می خوانیم که آنها تبدیل شده اند â € œcarersâ € و â € œdonors؛ â € معلمان خود را â € œguardiansâ € و بعدا در داستان یک گروه می رود به دنبال یک زن مسن تر که به نظر می رسد مانند یک بچه مدرسه و ممکن است او \"امکان پذیر است\". ما همچنین یاد می گیریم که آنها می توانند رابطه جنسی داشته باشند اما ناتوان از داشتن فرزند هستند و پس از سه ماهه چهارم خود، \"کامل\" شده اند. بنابراین ما به اندازه کافی سریع زندگی خود را در فروشگاه می گیریم برای این بچه ها هر چند اسرار واقعی وجود دارد. چرا این مدرسه به دلخواه خود با تشویق آنها به انجام کار خلاقانه، دادن جوایز و جمع آوری بهترین کار برای رفتن به یک گالری که هرگز آن را نمی بیند، جذاب است؟ کجا می رود و چه کسی آن را می بیند و چرا؟ بسیاری از طرح ها در اطراف یک داستان عشق سه طرفه بین یک پسر و دو دختر در مدرسه ساخته شده است. همه سه دوست خوب هستند اما پسر و یکی از دختران یک زن و شوهر هستند. این دختر کنترل و حاکم است و مانع از ارتباط دوست پسر و دخترش با توسعه می شود. در اواخر زندگی یک رابطه عاشقانه بین دختر دیگر (زن جوان که شخصیت اصلی ما است) و مرد جوان هم اکنون شکل می گیرد. در واقع او او را \"أرسل\" می کند. آیا عشق آنها بهتر از سال های پیش پیشرفت می کند؟ یا دیر یا زود دیر شده است؟ این نقل قول توضیح می دهد که عنوان: \"به طوری که ممکن است، به نحوی، ما آن را [مدرسه] را ترک نکردیم تقریبا همانطور که ممکن بود یک بار فکر کرده باشیم. از آنجا که در جایی زیر، بخشی از ما مانند این بود: ترس از جهان اطراف ما و - مهم نیست چقدر ما خود را به خاطر آن نفرت داشتیم - قادر به خواندن هر یک از طرف دیگر. \"من فکر کردم این یک داستان خوب؛ آن را به تمام نقاط ضعف خود حفظ کرد، اگرچه نه به همان اندازه که بهترین کار نویسنده، باقی مانده از روز است.

مشاهده لینک اصلی
اولین کاری که Kazuo Ishiguros من انجام دادم. مطمئنا آخرین نیست. این کتاب به شدت هیجانات را در من تحریک می کند و در عین حال هیچ احساسی ندارد. آن را نپسندید نه به من فریاد زد، فقط به طور صریح داستان به من، بسیار مهم، حقیقت، حتی گاه به گاه در راه جداسازی نقل قول. و با این حال، غم و اندوه من پس از اتمام آن احساس، و حتی قبل از آن، خیلی غیرمستقیم بود، من به طور کامل با تعجب به من رسید. این به هیچ وجه یک عشق در نگاه اول نبود، من نیاز به یک ماه کامل برای پایان دادن به آن. اولین بار من در وسط نیمه اول گیر کردم و ماهها را کنار گذاشتم. * gasp * بنابراین حتی با رتبه 5 رتبه من، من آن را درک کامل از کامل و قطعا یک کتاب برای همه نیست. چند نظر سنجی ذکر شده است که به تجربیات شخصی شما بستگی دارد که چقدر شما می توانید این کتاب را درک کنید. و توسط خدا اصرار بر هر کلمه ای گفته نشده است. بله من معتقدم که اگر تا قبل از سال 2009 / وقتی که من هنوز سلامتم را حفظ کرده بودم، آن را خیلی دوست نداشتم. من حتی تصمیمی گرفتم که احتمالا از این کتاب متنفر بودم وقتی که هنوز یکی از افراد سالم معمول بودم. اما همان طور که اتفاق می افتد، من هرگز اجازه ندهم که در سال 2013 ملاقات کنم و این واقعیت مستقیما منجر به چگونگی تصور و فرایند فکر شخصیت ها شد. من کتی را گرفتم. من می فهمم چرا او خیلی منفعل بود من می فهمم که چرا او با اعتقاد بر این که راه برای آنها وجود دارد، مقاومت کرد. از آنجا که این نوع امید را از دست می دهید، اعتماد به نفس آن بسیار ویرانگر خواهد بود. و من درک می کنم که چرا کتی قصد داشت از این نوع دلهره اجتناب کند. به نظر من، به نوعی، این نوع مکانیسم تبدیل به مکانیسم دفاعی او شد که در مورد هر چیزی پرشور نبود. برای جلوگیری از همه ناامیدی ها. برای او بسیار متاسفم. بنابراین برای همه آنها متاسفم برای سرنوشت آنها، برای دوستی های ویران شده، برای همه چیز. برای من سخت است فقط برای نوشتن درباره این کتاب و این شخصیت های نفرین ... آن را فقط به من به عنوان یک آجر به قفسه سینه ضربه زدم. این همه می توانم بگویم ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هرگز ترکم مکن


 کتاب زرافه ی سفید
 کتاب آواز دلفین
 کتاب افسانه ی فیل ها
 کتاب آخرین پلنگ
 کتاب عملیات کرگدن
 کتاب واریسیدن غروب